راوی شبنم ؛ جای خالی سیاوش رو چیزی باید پر میکرد و خب چه چیزی بهتر از تفریح همیشگی یعنی نقاشی...
راوی شبنم ؛ جای خالی سیاوش رو چیزی باید پر میکرد و خب چه چیزی بهتر از تفریح همیشگی یعنی نقاشی...
صداشون رو کمو بیش میشنوم ولی واضح نیست ، یکهو لیوان از دستی کسی افتاد و حواسم صد لحظه شد ...
نگارنده شین براری _ گوشه ی اتاق مشترکم با خواهرم کز کرده بودم.پاهامو تو شکمم جمع کرده بودم و دستامو محکم دورش حلقه کرده بودم.
صدای ناله های بی جون مامانم به روح و تن خسته ام چنگ میکشید.
سرم کمی گیج شد و چشمام تار دید احساس کردم توی خواب این لحظات رو دیدم